سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بابا بیخیال - به نام وجودی که وجودم بخاطر وجودش بوجود آمد


ساعت 8:53 عصر جمعه 85/12/25

بابا بیخیال دیگه ناز کردنم حدی داره

ما که رفتیم بعد ما میدونی کی دوست داره

رو تو کم کن تحفه هم که نیستی به خدا

تمومش کن افه هاتو بس کن این همه ادا

مگه ما چی کم گذاشتیم از مرام و معرفت 

که تو با ما این جور بد تا میکنی ای بیمعرفت

راستشوبخوای دیگه خسته شدم رک بگمت

به دلم نشسته بودی گندیدی بریدمت

به خدا عشقی که ذلت بیاره کشکه عزیز

جون هر چی مرده اینقده آبرو نریز

گفته بودم نفسی برام میرم تا آخرش

نفسی که حرمتم رو بگیره میبرمش

دیگه اون دنیای پر رنگ و چل چراغت نمیخوام

واسه رو کم کنیت هم باشه سراغت نمیام

غاتی کردم بدرقم میخوام که قیدت بزنم

میخوام این دندون اریه رو از ته بکنم

عشقی که ما پیشیم  بی شیله پیله صادقه

همه مردم میدونن که مشکی عند عاشقه

بابا بیخیال بیخیال


¤ نویسنده: رضا صبور

نوشته های دیگران ( )

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 

1:42 صبح :: بازدید امروز ::
1

:: بازدید دیروز ::
10

:: کل بازدیدها ::
6742

:: درباره من ::

بابا بیخیال - به نام وجودی که وجودم بخاطر وجودش بوجود آمد

رضا صبور
یا رَبْ زِ چه این دِلْ به چِنینْ حالْ فِکََندی این قِسمَتْ و تَقْدیرْ بِدینْ حالْ فِکَندی رسوای جهانم بنمودی و در آخر شور و شرر و نار بدین حال فکندی تا چشم گشودم به جهان ، جز تو ندیدم از دولت تو جز غم هجران نخریدم لبریز بشد دل ز غم عشق تو یا رب بشکست دلم ، از تو صدائی نشنیدم این دل نه سزاوار چنین جور و جفا بود پژمرده شد این دل که پر از مهر و صفا بود آخر چه کنم تا به وصالت برسانی دل را که لبالب ز تو امید وفا بــود یا رب نظری کن به من بــــال شکسته بگشای تو این در که به رویم شده بسته امید به لطف و کرم و مهر تو دارم خواهم به وصـــالت برسم با تن خسته تو برتر برترین و و رحمان و رحیمی بخشنده ترین بنــــده نوازی و کریمی یک جرعه ببخشای به لب تشنه وصلت از بــــاده عشقت که جوادی و عظیمی